حمیدرضاجونمحمیدرضاجونم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

روح زندگی ام

پسر مامان درچه حاله.....

سلام به همه ی دوستای عزیز قرار بود که خبر سنو رو بهتون بگم واقعا به این علم پزشکی نمیشه اعتماد کرد شنبه 16 اذر رفتم سنو که وقتی داشت معاینه میکرد گفت پاهاشو باز نمیکنه خیلی طول کشید معاینش تا اخر گفت که پاهاشو باز کرد پسره من موندم چی بگم بعدشم گفت که تا وقتی که بدنیا بیاد معلوم نیست شاید دختر باشه ولی فعلا که پسره هههههههههههههه من به دکتر هم گفتم که این سومین باره برا تعیین جنسیت میام خیلی خندیده  میدونم حسم میگه پسری  مادر فدات بشه حمیدرضا ی عزیزم ...
20 آذر 1392

خبر خبر......

گوگولی مامان چطوره  ببخشیدچند روز نتونستم برات چیزی بنویسم  چون رفته بودم خونه عمه ی بنده  یعنی مادر بزرگ جنابعالی اونجا هم یه دوماهی میشه نت خرابه هر کاری میکنن درست نمیشه مشکل از شبکه ی اصلیه خوب خلاصه بگذریم..... بریم سر اصل مطلب ...... که بابایی الهی من فداش بشم اومده بود گفته بودم چهارشنبه میاد ولی نشد دیگه پنج شنبه اومد جمعه باهم رفتیم  باغ عموم اینا که همه اونجا سر جمع بودن تا بابایی همشونو ببینه منظورم (خاله ها ودایی ها وبچه هاشون )از اونجاهم مغرب اومدیم خونه ...... بابایی قرار بود دوشنبه بره مشهد که به نظرم مثل برقو باد این چند روزی که بود تموم شد حالا منو میگی دپرس شدم عجیب ...
20 آذر 1392

بابایی داره میاد

گوگولی مامان امیدوارم خوب وسلامت باشی مامان فدای اون تکون خوردنات بره  که چه بامزه میزنی به شکمم ومنو هیجانی میکنی عسل مامان امشب سر شام بودم بابای بهم یه اس ام اس داد که چهارشنبه میام منم قاشق به دستم بود گذاشتم وفورا براش زنگ زدم بابایی گفت اگه مشکلی پیش نیاد میاد مطمئنم انشالله که میاد ......خیلییییییییییی دلم براش تنگ شده حالا من تا چهار شنبه چجوری صبر کنم   ...
9 آذر 1392
1